جدول جو
جدول جو

معنی حب الکلی - جستجوی لغت در جدول جو

حب الکلی
(حَبْ بُلْ کُ لا)
صلوان. ام ّکلب. خرنوب الخنزیر. اناغورس. ثمرۀ اناغورس یعنی میوۀ خرنوب الخنزیر. صاحب تحفه گوید: بار نبات اناغورس است و آن مذکورشد و این شبیه است به گردۀ کوچکی از باقلی بزرگتر و مایل به طول و در وسط او خطوط و رنگ او ممتزج از الوان مختلفه است و قوتش تا سه سال باقی و در آخر دوّم گرم و در اوّل خشک و مقیی ٔ قوی بلغم و مدرّ حیض و مخرج جنین و مخدّر و مسکر و مفتت حصاه و جالی آثار وبا شراب جهت صداع مزمن (هرچند به بخور) و تعلیق هفت عدد او را بر ران چپ جهت عسر ولادت مجرّب دانسته اند و بدستور خوردن هفت عدد و بخور هفت عدد او را و قدر شربتش از نیم مثقال تا یک درهم و مکرب و مصلحش روغنها و صمغ عربی و مصطکی و زیاده از دو درهم او کشنده است. و داود ضریر انطاکی گوید: تقدم وصف اصله الاناغورس - و هو حب کالترمس لکنه الی طول فی وسطه خطوط و اجوده المأخوذ فی السنبله و قوّته تبقی ثلاث سنین. و هوحار فی الثانیه یابس فی الاولی یفتت الحصی و یخرج البلغم و الدّم المتخلف فی النفاس شرباً و یجلو الاّثار طلاءً و ینفع الصداع مطلقاً ولو بخوراً و اذا علق منه سبعه علی الفخذ الأیسر و اکلت سبعه و بخر سبعه اسقط المشیمه و الجنین، مجرّب. و هو یکرب و یقی ء و تصلحه الادهان و شربته الی درهمین. و رجوع به اناغورس شود
لغت نامه دهخدا
حب الکلی
تخم امرود
تصویری از حب الکلی
تصویر حب الکلی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَبْ بُزْ زُ لَ)
زقاطه. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان. حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرهگوید که نبات او کمتر از ذرعی، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنه قسم صغیر اوست، و آن سرخ رنگ و مایل به تدویر و در جوف پوست او دانۀ صلبی مدوّر و مغز دانۀ او سفید و نرم و باطن پوست او مایل به سیاهی و سرخی و قسمی بزرگتر از نخودی و مفرطح و خوش مزه و در مصر بسیار است، در دوم گرم و تر و بارطوبت فضلیه و محرّک باه و مسمن و جهت تسمین گرده و تقویت جگر ضعیف و امراض سوداوی و خشونت سینه و سعال و حرقهالبول نافع و مولد سدّه و مضر حلق. و مصلحش سکنجبین و قدر شربتش تا هفت مثقال. و بدلش حبهالخضراء است. و باعتقاد حقیر قسمی از اسکنو است و مذکور شد. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: گویند بزرالحرشف است و در شیراز به حب الحرشف مشهور است، و حب الزلم به پارسی تخم کنگر گویند: و آنچه محقق است آن تخمیست به لون هیل و مثلث شکل بود و همچنان با پوست توان خائیدن و منبت وی در شهرزور بود، و فلفل السودان خوانند. وابن ماسویه گوید: گرمست در سیّم و تر است در اول. وعیسی گوید: گرمست در دوم و تر است در اول. و صاحب منهاج گوید: گرم و خشک است و در وی رطوبتی عرضی فضلی هست. منی زیاده کند و بغایت تحریک شهوت جماع بکند و بدن را فربه کند و قوه ذکر دهد. و شریف گوید: چون بجوشانند و بر کلف روی طلا کنند زایل کند و وی مولد صداع بود و مصلح آن بنفشه بود و بدلش شقاقل است. صاحب مخزن الادویه گوید: حب ّالزلم به ضم زای معجمه و فتح لام و سکون میم، ماهیت آن غیر تخم کنگر است چنانچه بعضی توهم کرده اند، و ابن بیطار از ابن وافد نقل کند که آن حبی است چرب مفرطح اندکی بزرگتر از نخود. ظاهر آن زرد و باطن آن سفید خوش طعم و لذیذ و از بلاد بربر می آورند و نزد ما آنرا فلفل السودان نامند و فلفل السودان غیر آنست. و بغدادی نوشته: آن دو صنف میباشد یکی بزرگتر از نخود و مفرطح و خوشبو و خوش مزه و شیرین و پوست آن مایل به سیاهی و در شهرزور و مصر بهم میرسد ودوم اندک طولانی و کوچک و زردرنگ و از مصر و بربر می آورند، گیاه آن کمتر از ذرعی و برگ آن مستدیر مانند درهم. طبیعت آن در دوم گرم و تر و با رطوبت فضلیه...محرک باه و مسمن بدن و گرده و مقوی جگر ضعیف و دافعخشونت سینه و سعال و امراض سوداوی و حرقهالبول شرباً و چون بخایند و بر کلف بمالند آنرا زایل گرداند، مقدار شربت آن جهت تحریک باه تا هفت مثقال بدل آن حبهالخضراء مضر حلق و مولد سدّه و مصلح آن سکنجبین است. و ابن البیطار گوید: حب الزلم، ابن وافد: هو حب دسم مفرطح اکبر من الحمص قلیلاً اصفرالظاهر ابیض الباطن طیب الطعم لذیذالمذاق و یجلب من بلاد البربر و یسمی فلفل السودان عندنا و فلفل السودان غیره. ابن ماسه البصری: حب الزلم حارّ فی الثالثه رطب فی الاولی یزید فی المنی زیاده صالحه طیب المذاق دسم و ینبت فی ناحیه شهرزور. قال للشریف اذا مضغ و وضع علی الکلف فی الوجه اذهبه و بدله شقاقل و حب العزیز هو حب الزلم المقدم ذکره و قد ینبت منه شی ٔ بصعید مصر یسمونه بالسقیط - انتهی. و داود ضریر انطاکی گوید: هو المعروف فی مصر بحب العزیز لأن ملکها کان مولعاً بأکله و یسمی الزقاط بالبربر و هو حب ّ اصله بفارس. نبات دون ذراع و اوراقه مستدیره کالدراهم و منه نوع بمصر یزرع بالاسکندریه و حب ّالسمنه صغاره و یجمع بالصیف فی نحو الاسد، و اجوده الحدیث الرزین الأحمر المفرطح الحلو و یلیه الأصفر المستطیل و هذا هو الکثیر بمصر و الذی کالفلفل اذا کان لیناًحلواً کان أجود فی السمنه و متی تجاوز سنه لم یجز استعماله و اهل مصر تبله بالماء کثیراً فیفسد سریعاً وهو حارّ فی الاولی رطب فی الثانیه یولد دماً جیداً و یسمن البدن تسمیناً جیداً و یصلح هزال الکلی و الباه وحرقان البول و الکبد الضعیفه و الأمراض السوداویه کالجنون و خشونهالصدر و السعال و اذا انهضم کان غایه ولکنه یولد السدد و یثقل و یضر الحلق و یصلحه السکنجبین و أجود استعماله للسمنه أن یدق و ینقع فی الماءلیله ثم یمرس و یصفی و یشرب بالسکر و شربته الی اثنی عشر و بدله الحبهالخضراء و ماقاله ما لایسع منطبق علی البندق الهندی کما مرّ - انتهی. و صاحب منتهی الارب گوید: زلم، محرکهً... نباتیست که تخم و شکوفه نداردو در رگهای بیخ آن که در زیر زمین است دانه ایست پهنا، شیرین و باهی. حب ّالعزیز. سقیط. ابن البیطار گوید:حب الزلم، در اندلس آنرا فلفل السودان نامند، لکن فلفل السودان چیز دیگر است
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رُلْ کُ)
سنگ مثانه. رجوع به حجرالمثانه شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ عَ لَ)
تخم توت سه گل
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
حمداﷲ مستوفی از قول صاحب مفاتیح آرد که کاژیرۀ هند است. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قُ)
ماش هندی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صاحب مخزن الادویه گوید: حب القلت بضم قاف و سکون لام و تای مثناه فوقانیه معرب کلب (؟) هند است. حکیم علی در شرح قانون ابوعلی سینا گوید بهندی کلهنی نامند به ضم کاف فوقانیه (؟) و خفای ها و سکون یا. و کلته نیز (؟) و قسمی را چکرک و قسمی را راپج به باء فارسی و جیم عربی و این قسم را کاسرالحجر نامند... دانه ایست سیاه مایل بزرقی (؟) و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر مائل به تدویر و شیرین، در حین خاییدن احداث حرارتی میکند و آنچه در بنگاله دیده شد نه چنان است بلکه دانه ایست اکثر سفید مایل بزردی بعضی مایل بسرخی و بعضی تیره مفرطح، اندک طولانی بقدر دانۀ عدس و حلبه. و مغز آن دوپارچه و سفیدرنگ. گرم در سوم و خشک در دوم و گویند گرم در دوم و مایل به رطوبت است... بغایت مفتت حصاه گرده و مشهی طعام و رافع فواق و امراض چشم و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدّۀ سپرز و قولنج و بلغم و آشامیدن طبیخ آن به تنهایی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیگر چون شش مثقال آنرا با شش مثقال تخم شلغم در هفتادوپنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخگر تا بیست وپنج مثقال آب بماند پس صاف کرده و دوازده مثقال و نیم آنرا صبح ناشتا نیم گرم و دوازده ونیم مثقال را شام نیز نیم گرم کرده بنوشند جهت تفتیت و اخراج سنگ گرده و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنگ رخسار و رفع بواسیر نافع و مضر ریه و مصلح آن عسل. مقدار شربت آن یک درهم با آب برگ ترب برای تفتیت حصاه. چنانکه در سند سنگ تراشان آنرا کوبیده درآب جوشانیده بر سنگ میریزند نرم میشود و بآسانی بریده میگردد و اهل سند را عقیده آنست که چون بکوبند و بر سنگ بمالند سنگ را قابل قطع میگرداند - انتهی. صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: داروها که قرحه پاک کند و برویاند... قرطاس محرق، حب القلت. ودع محرق - انتهی. داود ضریر انطاکی گوید: حب القلت، بالمثناهالفوقیه و هو بالنقر التی فی الجبال، یجتمع فیها الماء یکون عندها هذا النبات و یسمی الماش الهندی و هو نبات فوق ذراع و یتکون به هذا الحب مفرقاً کبزر الکتان حجماً لکن الی استداره ما، حاد، حرّیف، یؤخذ بالسرطان و هو حار یابس فی الثانیه و لم ار فی المنهاج تصریحاً ببرده و رطوبته کما قیل. قد جرب فی تفتیت الحصی و تجفیف البواسیر و اصلاح السدد و الطحال و تحسین اللون. یضر الرئه و یصلحه العسل و الهند تستعمله فی غالب امراضها. و قیل انها تضعه علی الاحجار فیسهل قطعها. و شربته الی درهم - انتهی. ابن البیطار گوید: حب القلت، قال ابوالعباس النباتی، بالتاء المنقوطه باثنتین من فوقها و اللام قبلها مفتوحه. هو ایضاً عند اهل العراق ماش هندی و هو اشبه شی ٔ بما عظم من الحبه السوداء المسماه بالبشمه الاّ انها اعظم منها و اشدّ بریقاً و لونها اسود الی الزرقه و احمر الی الدهمه. لون حبهالخرنوب طعمه حلو حارّ و هو مختبر عندهم لتفتیت حصاه المثانه. و اهل المواضع التی یکون فیها یدقونه و یضعونه علی الحجاره التی یریدون قطعها فتلین للقطع. (لی) : قد رأیت هذا الحب المذکور بالصفه المذکوره بالقاهره المحروسه مع بعض التجار ممن کان جلبه من الهند و هو غیر الدواء الذی ترجمه حنین فی المقاله الثالثه من کتاب دیسقوریدوس بالقلت کماستقف علیه حین یأتی ذکره فی حرف القاف. و صاحب تحفه گوید: بفارسی ماش هندی گویند دانه ایست سیاه مایل به ازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر و مایل به تدویر و شیرین و در حین خاییدن احداث حرارتی میکند. گرم در دوم و خشک و گویندمایل به رطوبت است. بغایت مفتت حصاه گرده و رافع فواق و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیرو مفتح سدۀ سپرز و ضماد او جهت نیکویی رخسار و رفعبواسیر نافع و مضر ریه و مصلحش عسل و قدر شربتش یک درهم است با آب ترب و اعتقاد اهل هند آنست که چون اورا کوبیده به سنگ بپالایند سنگ را قابل قطع میکند
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ کَ)
حب اللیم. فلفل القرود. رجوع به فلفل القرود شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ لی)
فلفل القرود. حب الکتم. و شاید یکی از این دو صورت تصحیف دیگریست
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُنْ نی)
قرطم هندی. (مفاتیح خوارزمی). حب الغوله. تخم نیلوفر. کاکیان هندی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عجب. صاحب تحفه گوید: حب النیل به فارسی تخم نیلوفر گویند و او دانۀ گیاهی است شبیه به لبلاب و بر مجاور خود می پیچد گلش کبود و به شکل گل لبلاب و از آفتاب بهم می آید و در غلاف هر گلی سه دانۀ مثلث میباشد، در سیّم گرم و خشک مسهل اقسام کرم و با تربد مسهل بلغم غلیظ و با سقمونیا مسهل صفرا و اخلاط غلیظه و با هلیله مسهل سودا و مفتح سدۀ جگر و سپرز و جهت برص و بهق و تنقیۀ بدن و درد مفاصل و سایر امراض بارده نافع و قدر شربتش از یک دانگ تا نیم مثقال و یک درهم و زیادۀ او کشنده بمغص و لصوق ماساریقا و اسهال مفرط و مصلحش هلیله و سحق بلیغ و آلودن او به روغن بادام و بدلش بوزن او تخم حنظل و سدس آن حجر ارمنی است و مفرد او بعد از یک شبانروز عمل میکند و با محرک سریعالعمل است و قوتش تا سه سال باقی می ماند. و صاحب اختیارات گوید: حب النیل، قرطم هندی است و طبیعت وی گرم و خشک است در دویم و گویند در اول و گویند در سیم و گویند سرد است. نافع بود جهت برص و تنقیۀ بدن و مسهل خلطهای غلیظ بود و سودا و بلغم و کرمهای حب القرع و شربتی از آن دانگ و نیم تا نیم درم بود با ادویۀ دیگر، و عرق النسا و نقرس را نافع بود و آنچه از درد اخلاط که در مفاصل جمع شده باشد مجموع براند و امعا را بشوید و قوت معده دهدو سده و ورم سپرز و جگر بگشاید. مسهل مرهالسودا بودو وی کرب و غثیان آرد و اولی آن بود که به روغن بادام چرب کنند و هلیله با وی خلط کنند و بدل وی در اسهال و دفع سوداء نیم وزن آن تخم حنظل و دانگی و وزن آن حجر ارمنی بود. و در بحرالجواهر آمده است: به پارسی تخم نیلوفر. گرم و خشک است در دوم و گویند در سیوم، اخراج سودا و بلغم کند و کرم معده و حب القرع را بیرون آرد و بهق را نفع دهد و شربتی از او یک مثقال تادو مثقال است. و در تذکرۀ داود ضریر انطاکی آمده است: حب النیل، هو القرطم الهندی و هو نبت هندی یکون فیه هذا الحب. کل ثلاثه او اربعه فی ظرف الی العرض، و اجود هذا الحب الرزین الحدیث المثلث الشکل و قوته تبقی الی ثلاث سنین و هو حارّ یابس فی الثانیه و بارد و رطب فی الاولی. اذا مزج بالتربد لم یبق للبلغم اثراً و یستاصل المفاصل و النسا و مادهالبهق و البرص و النقرس ویفتح السدد ولکنه یغشی و یکرب خصوصاً فی الشبان و ربما قیاء حتی الدم و یصلحه دهن اللوز و الاهلیلج و احکام السحق و شربته علی ما قالوه الی درهم. لکن رأیت من شرب منه ثمانیه عشر درهما و لم یسهل کثیراً. و عندی ان ّ فعله بحسب السدد و صلابه الابدان و ان ّ کربه تابعلحرارهالمعده. یکثر اذا کثر و بالعکس. و بدله فی افراطالسوداء ثلثه حجر ارمنی و فی البلغم نصفه شحم حنظل. لا أن ّ کلا منهما بدله مطلقا کما توهموه، فافهمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از حب الزلم
تصویر حب الزلم
میووه گیاه سعد سلطانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب العلق
تصویر حب العلق
تخم توت سه گل را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الفیل
تصویر حب الفیل
عجب گیاه توضیح بنظر میاید که این محرف حب النیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دانه و تخم گیاهی است از تیره صندل که بلاتینی آنرا تزیوم گویند. این گیاه دارایمکنده هایی است که بوسیله آنها طفیلی گیاهان مجاور خود میشود و از آنها استفاده غذایی میکند. برگهای گیاه تزیونم منفرد و میوه اش شفت و بعضی گون هایش دارای میوه فندقه میباشد. دانه درون میوه این گیاه آلبومن دار و حاوی مواد ذخیره یی است که حب الحریش نیز نامیده میشود حب الحریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب النیل
تصویر حب النیل
عجب گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الولد
تصویر حب الولد
مهر فرزند فرزند دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجر الکلی
تصویر حجر الکلی
سنگ آبدان (مثانه) سنگ مثانه
فرهنگ لغت هوشیار